داستانی بسیار زیبا :
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
يكى از علماى بزرگوار مى گويد: متولى حرم حضرت زينب (س ) فرمود: يك روز يك هندى آمد جلوى صحن حضرت زينب دستش را دراز كرد و چيزى گفت . ديدم يك سكه طلايى در دست او گذاشته شد. رفتم پيشش و گفتم : اين سكه را با پول من عوض مى كنى . مرد هندى با تعجب گفت : براى چه ؟ گفتم : براى تبرك . با تعجب گفت : مگر شما از اين سكه ها نمى گيريد من بيست سال است كه هر روز يك سكه مى گيرم و در شهر شام زندگى مى كنم .
نظرات شما عزیزان:
سارینا 
ساعت12:44---10 تير 1392
سلام و خسته نباشید دوست عزیز:
وب زیبایی داری و جالبه و معلومه که تجربت هم خوبه من از شما دعوت میکنم به انجمن ما بپیوندی و جایه ی که توش هیچ محدودیتی نیست و همه باهم دوست هستن و تازه تاسیس شده و امارشم بالای 270نفر در روزهو میتونی مدریت هر قسمتو برعهده بگیری و یا مطالبی که تو وبلاگت میزاری رو میتونی اونجاهم قرار بدی
منتطرت هستم http://www.madota2.orq.ir
+ نوشته شده در 3 / 2 / 1398برچسب:
,
ساعت 3:43 توسط میثم
|